@~@~@~@~@~@
🚨کروناله
🔹میگن یه بنده خدایی دستش شکست، رفت پیش دکتر گچ گرفت. گفت
آقای دکتر! بعد از اینکه گچ دستم رو باز کردم میتونم گیتار بزنم؟🎸
دکتر گفت: بله بله! حتماً
طرف خوشحال شد گفت: آخ جون! چون قبلش بلد نبودم گیتار بزنم
😊😐
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
🔸حالا بعضیها جوری از قرنطینه مینالن و گله میکنن و میگن حوصلهمون سرررر رفته، انگار قبل از قرنطینه صبحونه رو میبردن تو تختشون، بعد با لیموزین میاومدن دنبالشون میبردنشون #ناسا تا ظهر کار کنن، عصر هم اسکی روی آب و شب هم کافه و دست در کمر یار لامبادا میرقصیدن!😒
🔺وا بده هموطن!✋
🔹انگار ما یادمون رفته صبح به خودمون فحش میدادیم که خدا چرا ما رو #کوالا خلق نکردی، چرا خرس نشدیم که بخوابیم، چرا باید بریم سرکار و کلاس، چرا زمین گرده؟ جوجهتیغیها رو چرا هیچکی بغل نمیکنه؟ شنبه خره اصلاً و و این حرفا
🔸انگار قبلاً لاسوگاس زندگی میکردن الان تبعید شدن ایران
😒
یادتون رفت تو مترو داد میزدیم بیشعور هل نده، تو اتوبوس از میله آویزون بودیم، سر کلاس هی به اساتید میگفتیم خسته نباشید
🔹تو اداره فحش میدادیم به ارباب رجوع که کی ساعت کار تموم بشه از این اداره کوفتی راحت شیم، شریکی فلافل میخریدیم نوبتی گاز میزدیم، کفش نایک تقلبی میپوشیدیم، بهترین تفریحمون هم این بود که از اون مشماها بگیریم دونهدونه حباباش رو بترکونیم شادی بیاریم به کانون خانواده بعد از خوردن خورشت کرفس!😒
🔸تو عمرمون اینقد خوشبخت نبودیم که لش کنیم
تا لنگ ظهر بخوابیم، سرمون تو گوشی باشه، کار نکنیم، فیلم ببینیم
بعد ازمون تشکر هم بکنن و بگن: شهروند بافرهنگ و مسئولیتپذیر
😍
🔺وا بده هموطن!✋
🔹اینقد غر نزن
چند وقت دیگه تموم میشه دوباره میریم کافه، گوگوش میزنه
داریوش میرقصه ما هم در حالیکه داریم
"به سلامتی سینگلا و اینرلا"
نوشیدنی مجاز میدیم بالا میخونیم
وقتی دلگیری و تنها، غربت تموم دنیا از دریچه قشنگ چشم روشنت میبارررررره.... اون آخریا حال میکنن
💃🕺
🔻والله با این نوناتون
با این غرغراتون
🚶🏻♂️
@~@~@~@~@~@
✍️احسان محمدی
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
خوش باشین❤
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
پدرم دلواپس آینده برادرم است
اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده
که باهم به کافی شاپ بروند
در خیابان قدم بزنند
و گاهی بلند بلند بخندند
برادرم نگران فشار کاری پدرم است
اما حتی یکبار هم نشده
خواسته هایش را به تعویق بیندازد
تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند
مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمی برد
اما حتی یکبار هم نشده
که بامن در مورد خوشبختی ام صحبت کند
و بپرسد فرزندم
چه چیزی تو را خوشحال می کند؟
من با فکر رنج و سختی مادرم
از خواب بیدار می شوم
اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم
با او به سینما بروم
باهم تخمه بشکنیم ،فیلم ببینیم
و کمی به او آرامش بدهم
ما از نسل آدم های بلاتکلیف هستیم
ازیک طرف در خلوت خود
دلمان برای این و آن تنگ می شود
از طرف دیگر وقتی به هم می رسیم
لال مانی میگیریم
انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد
که دهانمان را بسته
تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی مان بگوییم
تکلیفمان را با خودمان روشن نمی کنیم
یکدیگر را دوست می داریم
اما آنقدر شهامت نداریم
که دوست داشتن مان راابراز کنیم
ما آدم های بیچاره ای هستیم
آن قدر دربیان احساساتمان
حقیر و ناچیزیم
که صبر می کنیم
تاوقتی عزیزی را از دست دادیم
تا آخر عمر برایش شعر بگوییم
از یک جا به بعد
باید این سکوت خطرناک را شکست
و راه افتاد